موعظههای اخلاقی و کلمات قصار حکمتآمیزِ آن حضرت در منابع حدیث و ادب ذکر شده است. [۳۹۳] [۳۹۴] [۳۹۵] [۳۹۶]
پارهای از کلمات حکمتآمیز وی در کتاب ادبی التذکرهالحمدونیه ابن حمدون [۳۹۷] [۳۹۸] [۳۹۹] [۴۰۰] نیز نقل شده است. موضوع این سخنانعمدتاً اخلاقیاست، از قبیل تقوا ، [۴۰۱] اخلاص ، [۴۰۲] توکل ، [۴۰۳] شکر نعمت ، [۴۰۴] [۴۰۵] توبه ، [۴۰۶] توصیه به کسب دانش ، [۴۰۷] پرهیز از رذایلی چون پیروی از هوای نفس [۴۰۸] و نفاق. [۴۰۹] [۴۱۰]
پارهای احادیث طبی نیز در علاج برخی بیماریها از امام نقل شده است. [۴۱۱] [۴۱۲] [۴۱۳] [۴۱۴] [۴۱۵] [۴۱۶] [۴۱۷] [۴۱۸]
راویان احادیث حضرتجواد علیهالسلام فراواناند. شیخطوسی [۴۱۹] یکصد و شانزدهتن از آنان را برشمرده است؛ گرچه فقط تعدادی از آنان اصحاب خاص و معتمد بودهاند. [۴۲۰]
علی بن مهزیار اهوازی ، ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری ، عبدالعظیم حسنی ، احمد بن محمد بَزَنطی و علی بن اسباط کوفی ، از اصحاب معتمد و ثقه امام بوده و، بیش از دیگران از وی حدیث نقل کردهاند. [۴۲۱] [۴۲۲] [۴۲۳] [۴۲۴] [۴۲۵] همچنین احمد بن ابیخالد [۴۲۶] و موفق بن هارون [۴۲۷] ، هر دو از خادمان امام، و عثمان بن سعید عَمْری [۴۲۸] و عمرو بن فرات ، [۴۲۹] بابهای حضرت بوده، از وی روایت کردهاند.
امام خمینی، امام محمد بن علی، امام جواد (علیهالسلام) را از امامان دوازدهگانه و حجت خدا بر مردم و از پیشوایان هدایتکننده شمرده است[۴۳۶] و از امام جواد (علیهالسلام) به نور ساطع یاد کرده و بر وی و پدران و فرزندان برگزیده ایشان درود فرستاده است.[۴۳۷] ایشان با استناد به روایتی روز چهارشنبه را متعلق به امام جواد (علیهالسلام) شمرده و سزاوار دانسته است در تعقیب نماز صبح برای در امان ماندن از شیطان و نفس اماره به این امام تقرب جسته شود و برای قبول عبادتهای ناقص به آن وجود مقدس شفاعت جسته شود.[۴۳۸]
امام خمینی امام جواد (علیهالسلام) را از امامان نیکوکار و افراد خیراندیش شمرده و یادآور شده که امام رضا (علیهالسلام) به فرزند خود سفارش کرد که خود را در معرض دیدار با فقرا قرار دهد و اطرافیان مانع از انفاق ایشان به نیازمندان نشوند.[۴۳۹]
امام خمینی یادآور شده است که امام جواد (علیهالسلام) عقاید و علوم و معارف اسلام و اهل بیت (علیهمالسّلام) را برای مردم بیان میکرد و با گفتگوهای شفاهی و از راه مکاتبه به پرسشهای آنان پاسخ میداد[۴۴۰] و به شیعیان توصیه میکرد از کتابهای روایی امامان (علیهمالسّلام) مراقبت کنند.[۴۴۱]
ایشان با اشاره به برخی از روایات، تصویر درست از خداوند و بیان صفات کمال حق برای مردم به برحذر داشتن خداوند از تشبیه به مخلوقات، از بیانات امام جواد (علیهالسلام) بازگو کرده است.[۴۴۲] [۴۴۳]
مامون حضرت جواد (علیهالسّلام) را بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا (علیهالسّلام) به بغداد طلبید و دختر خود ام الفضل را به تزویج حضرت درآورد. چرا که از طرفی امام را در کنترل خود داشت و از طرفی آمدوشد شیعیان را با حضرت زیر نظر میگرفت.
حضرت جواد (علیهالسّلام) پس از اینکه به بغداد تشریف برد، از سوء معاشرت مامون در اذیت و آزار بود. از وی خواست که به حج بیتالله الحرام برود. وقتی حضرت به مدینه رسیدند در آنجا توقف کردند تا آنکه مامون در سال ۲۱۸ ق در هفدهم رجب مرد و برادرش معتصم به قدرت رسید.
چون معتصم از فضائل و کمالات حضرت امام جواد (علیهالسّلام) مطلع شد، به واسطه حسد و ترس از اینکه حضرت در رشد تشیع در حرمین (مکه و مدینه) به مقصود برسند، در صدد برآمد که چارهای بیندیشد. پس آن حضرت را به بغداد فرا خواند. حضرت امام جواد (علیهالسّلام) چون قصد رفتن به بغداد نمودند، امام هادی (علیهالسلام) را جانشین خود در مدینه کردند و در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود نص صریح بر امامت آنحضرت نمودند و کتب علوم الهی و اسلحه و آثار پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سایر پیامبران را به فرزند خود امام هادی (علیهالسّلام) دادند و دل به شهادت داده و با فرزند گرامی خود وداع کردند و روانه بغداد شدند. در روز ۲۸ محرم سال ۲۲۰ هـ وارد بغداد شدند و معتصم در اواخر همین سال آنحضرت را به زهر کین شهید کرد.[۱۱] [۱۲] [۱۳]
دلیل مسموم شدن حضرت به دست امفضل
ظاهراً رابطه امامجواد علیهالسلام با امفضل چندان گرم نبوده تا جایی که امفضل در نامهای به پدرش از کنیز گرفتن امام شکایت کرده ولی مأمون به شکایت او توجه ننموده و او را از شکایت دوباره منعکردهاست. [۱۵۵] [۱۵۶] [۱۵۷]
پیشتر گفته شد که برخی دلیل مسموم شدن حضرت به دست امفضل را همینموضوع دانستهاند. [۱۵۸] امفضل، پس از وفات امام، به حرم معتصمعباسی پیوست. [۱۵۹] [۱۶۰] [۱۶۱] [۱۶۲] حضرت از امفضل فرزند نداشت و فرزندان وی از امولدی به نام سمانه بودند.
وفات وشهادت امام جوادعلیه السلام
حضرت جواد علیهالسلام در بغداد درگذشت. [۶۳] [۶۴] [۶۵] اغلب منابع زمان وفات وی را اواخر سال۲۲۰ ذکر کردهاند. [۶۶] [۶۷] مسعودی [۶۸] [۶۹] ابن خلّکان، وفیات الاعیان وأنباء ابناء الزمان، ج۴، ص۱۷۵. [۷۰] سال وفات ایشان را ۲۱۹ ذکر کرده، ولی تستری [۷۱] این قول را صحیح ندانسته است. روز و ماه وفات امام، در پارهای منابع پنجم یا ششم ذیحجه [۷۲][۷۳] [۷۴] [۷۵] [۷۶] و در برخی دیگر آخر ذیقعده [۷۷] [۷۸] [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] آمده است. بدینترتیب، عمر شریف آن حضرت ۲۵ سال و اندی بوده است. [۸۳] [۸۴] [۸۵] [۸۶]
پس از مرگ مأمون، معتصم عباسی، امام جواد (ع) را به بغداد فراخواند[۸۹] معتصم عباسی از نظر هوش و ذکاوت به پای مأمون نمیرسید؛ از این جهت گروههای بسیاری علیه او سر به شورش برداشتند. وی گاه امامجواد (ع) را زیر فشار قرار میداد و گاه عرصه را برای حضرت باز میگذاشت و گاه علما را برای احتجاج با حضرت گرد میآورد؛ ولی همه کوششهای وی به ابراز منزلت و اظهار کرامتهای حضرت انجامید؛[۹۰] از اینرو نقشه قتل حضرت را کشید[۹۱] امامجواد (ع) در ذیالقعده یا ذیالحجه سال ۲۲۰ق[۹۲] به دستور معتصم عباسی به دست جعفربنمأمون و امالفضل همسر امام (ع)، مسموم شد و به شهادت رسید و در مقبره قریش بغداد به خاک سپرده شد[۹۳] جایی که اینک به کاظمین شهره است.
تحلیل امامخمینی از شهادت امامجواد (ع) آن است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصوم (ع)، دین را با سیاست و اجتماع در پیوند دانستهاند و سیاست بخشی از مسئولیتهای مذهبی آنان بودهاست. حبس، شکنجه، تبعید و مسمومشدن ائمه (ع) (ازجمله امامجواد (ع)) در جهت مبارزه سیاسی آن بزرگواران و شیعیان علیه حکومتهای ستمکار بودهاست.[۹۴]
امامجواد (ع) چهار فرزند به نامهای علی (ع)، موسی، فاطمه و امامه داشت.[۹۵] ایشان فرزند خود علی (ع) را به جانشینی خود معرفی کرد[۹۶] امامخمینی در سفر تبعید از ترکیه به عراق نخست به کاظمین برای زیارت موسیبنجعفر(ع) و امامجواد (ع) رفت و پس از چند روز اقامت در عصر جمعه ۱۶/۷/۱۳۴۴ راهی کربلا شد.[۹۷]
شهادت امام جواد علیهالسلام
معتصم عباسی که از رشک بیش از حد و کم علاقه شدن ام فضل دختر مأمون به امام جواد علیه السلام آگاه بود، با همکارى جعفر پسر مأمون و برادر ام فضل و از راه حیله و نیرنگ، زمینه اى فراهم ساخت که ام فضل را تحریک و به قتل امام جواد وادار نماید. معتصم یا جعفر در آخرین روزهای ذی القعده سال ۲۲۰ قمری، سمى را در انگور رازقى تزریق کردند[۴۳] و براى ام فضل فرستادند و او نیز آنرا در کاسه اى گذاشت و جلو همسر جوانش حضرت جواد علیه السلام نهاد. زمانیکه حضرت جواد علیه السلام از آن انگور میل فرمود، طولى نکشید که آن حضرت آثار زهر را احساس نمود و کم کم درد شدید برایشان عارض گردید و به سختى ایشان را رنجور ساخت. در آن حال آن زن نابکار پشیمان شده و گریه مى کرد. حضرت جواد علیه السلام فرمود: اکنون که مرا کشتى، این گریه ات دیگر براى چیست؟ به خدا سوگند به چنان فقر و تنگدستى گرفتار مى شوى که قابل جبران نباشد و به دردى مبتلا مى شوى که درمان ندارد و به بلائى گرفتار مى شوى که پوشیده نماند.
امام جواد علیه السلام بر اثر شدت زهر، در ۲۵ سالگی در آخرین روز ماه ذی القعده همان سال، غریبانه و مظلومانه در بغداد به شهادت رسید.[۴۴] آن حضرت را پس از شهادتشان در مقبره قریش بغداد و پشت قبر مطهر جد مظلومش امام موسى بن جعفر (علیه السلام) -که هم اکنون معروف به کاظمین است- به خاک سپردند.
جنازه آن جناب را بعد از غسل و کفن آوردند و در مقابر قریش در پشت سر جدش امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) دفن نمودند. و بحسب ظاهر واثق بالله بر آنحضرت نماز خواند و لکن در واقع حضرت امام علی النقی از مدینه با طیالارض آمد و متصدی غسل و کفن و نماز و دفن پدر بزرگوارش شد.[۳۱]
نحوه شهادت امام جوادعلیه السلام
اغلب منابع کهن به صراحت سخنی از شهادت امام جواد علیهالسلام به میان نیاوردهاند [۸۷] [۸۸] [۸۹] [۹۰] [۹۱] [۹۲] [۹۳] [۹۴] اما در کتاب اثبات الوصیه ، منسوب به مسعودی [۹۵] ، درباره مسموم شدن امام به دست همسرش، ام فضل، گزارش مفصّلی آمده است. بنابراین گزارش، امفضل به تحریک معتصم عباسی و جعفر، برادر تنی امفضل، و از روی حسادت به همسر دیگر امام، امام را مسموم کرد، اما بعد پشیمان شد. [۹۶] بنا بر روایاتی دیگر، یکی از وزرای معتصم به دستور خلیفه، امام جواد علیهالسلام را مسموم کرد. [۹۷] [۹۸] برخی نیز خبر مسمومیت امام را به عنوان قول مرجوح ذکر کردهاند [۹۹] [۱۰۰] [۱۰۱] اما شیخ مفید [۱۰۲] و طبرسی [۱۰۳] تصریح کردهاند که این موضوع نزد آنها به اثبات نرسیده است. با اینکه گفته کسانی چون کلینی ، مفید و طوسی را در مورد مرگ طبیعی امام نمیتوان نادیدهگرفت، ولی وجود قراینی چون جوان بودن امام، احضار وی به بغداد به دستور معتصم و فوت ناگهانیاش در آن شهر ، شهادت حضرت را محتمل مینماید. [۱۰۴] [۱۰۵] بر اساس منابع تاریخی واثق، پسر معتصم، بر جنازه امام نماز گزارد. [۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸]
مدفن حضرت جواد علیهالسلام مقابر قریش در بغداد، پشت قبر جدّش، موسی بن جعفر علیهماالسلام، است[۱۰۹] [۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] که امروزه کاظمین نامیده میشود. [۱۱۳] [۱۱۴]
در تفسیر عیاشی ذیل آیۀ شریفۀ «والسارق و السارقه...[۲۰] » چنین آمده است؛ زرقان دوست و ملازم ابن ابی داود (احمد بن ابی داوود که در عهد مامون و معتصم و واثق و متوکل قاضی بغداد بود.) میگوید: روزی ابن ابی داود از مجلس معتصم غمگین برگشت. علت غمگین بودنش را پرسیدم گفت امروز دوست داشتم که بیست سال پیش مرده بودم، گفتم چرا؟ گفت از جهت ابن جعفر محمد بن علی بن موسی که نزد امیرالمؤمنین معتصم اتفاق افتاد. گفتم چه شد؟ گفت دزدی آوردند که اقرار به دزدی کرده بود خلیفه خواست حد بر او جاری کند سپس علما و فقها را در مجلس جمع کرد و محمد بن علی را نیز حاضر کرد. سپس از ما پرسید که دست دزد را از کجا باید قطع کرد؟ من گفتم از مچ دست. دلیلش را پرسید، گفتم در آیه تیمم، خداوند میگوید: «فامسحوا بوجوهکم وایدیکم[۲۱] » و عدهای از اهل مجلس با من موافقت کردند و بعضی دیگر از فقها، گفتند باید دست را از مرفق (آرنج) باید برید. دلیل آنها را هم پرسید گفتند به دلیل آیه وضو: «وایدیکم الی المرافق[۲۲] » بعد از آن متوجه محمد بن علی شد و گفت یا اباجعفر تو چه میگویی؟ اباجعفر گفت یا امیرالمؤمنین فقها در این مورد حرف زدند. گفت مرا با گفته ایشان کاری نیست آنچه تو میدانی بگو. حضرت فرمود یا امیرالمؤمنین مرا از این سؤال معاف دار. معتصم گفت تو را به خداوند قسم میدهم به آنچه میدانی ما را آگاه کنی. حضرت فرمود: حال که مرا به خداوند قسم دادی، میگویم، که حاضران در سنت خطا کردند. حد دزد آن است که چهار انگشت او بریده شود. معتصم گفت دلیل این حرف چیست؟ فرمود به دلیل حدیث پیامبر که فرمود در سجده هفت عضو باید به زمین برسد پیشانی، کف دستان، زانوها و انگشت پاها، اگر دست دزد را از مچ یا آرنج قطع کنی دیگر کف دست باقی نمیماند که با آن سجده کند و خداوند تعالی میفرماید: «و ان المساجد لله[۲۳] » «یعنی همین اعضای هفتگانه». معتصم تعجب کرد از این استدلال امام و امر کرد فقط انگشتان دزد را قطع کنند. ابن داود گفت قیامتم برپا شد و آرزو کردم که ای کاش زنده نبودم.
زرقان میگوید: ابن داود بعد از سه روز نزد خلیفه رفت و گفت همانا خیرخواهی خلیفه بر من واجب است من چیزی میگویم که میدانم به سبب آن داخل آتش جهنم میشوم. معتصم پرسید که چیست؟ گفت خلیفه به خاطر امری از امور دین علما، وزراء، نویسندگان و لشکریان را جمع میکند و از آنها جواب مسئله را میخواهد آنها جواب مسئله را میگویند ولی خلیفه او کسی جواب میپذیرد که نصفی از آن جماعت او را امام و پیشوای خود میدانند و خلیفه را غاصب حق او میشمارند، در این موقع، معتصم رنگش متغیر شد و متوجه تذکر ابن ابی داود شد و گفت خدا تو را جزاء خیر دهد که مرا آگاه کردی.
روز چهارم یکی از نویسندگان وزیر خود را طلبید و به او امر کرد که حضرت را دعوت کند و زهر در طعام ایشان کند. آن وزیر حضرت را دعوت کرد، حضرت نپذیرفت و فرمود میدانید که من در مجالس شما حاضر نمیشوم، گفت: دعوت از شما به خاطر این است که هم میخواهم خانه خویش به مقدم شما متبرک نمایم، و هم شما را اطعام نموده باشم. همچنین فلان وزیر آرزوی ملاقات شما را دارد و میخواهد که به صحبت شما مشرف شود. امام به منزل آن وزیر تشریف آورد، چون طعام آوردند و حضرت تناول فرمود اثر زهر در گلوی خود حس کرد، پس بلند شد و اسب خود را طلبید. صاحبخانه خواست که امام بماند، حضرت فرمود خارج شدن من از این خانه به نفع توست تا ماندن در اینجا، بعد از همان روز و شب مرغ روحش به بهشت برین پر کشید.[۲۴] [۲۵]
در کتاب عیون المعجزات آمده است که: چون حضرت جواد (علیهالسّلام) وارد بغداد شد و معتصم ناکامی و انحراف ام الفضل را از آنحضرت دید، او را طلبید و وی را بر قتل حضرت ترغیب کرد و زهری برای او فرستاد که در طعام آنحضرت بریزد. ام الفضل انگور رازقی را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تناول نمود، اثر زهر در بدن مبارک حضرت ظاهر شد. ام الفضل از کرده خویش پشیمان شد و به گریه و زاری پرداخت حضرت فرمودند: «حالا که مرا کشتی گریه و زاری میکنی؟ بخدا سوگند که به بلایی مبتلا خواهی شد که درمان نداشته باشد.» بعدها بیماری در وی ایجاد شد و هر چه اطباء معالجه کردند، فایده نداشت تا آنکه از حرم معتصم بیرون آمد و آنچه داشت از مال دنیا صرف مداوای آن بیماری کرد و چنان گرفتار شد که دست نیاز به سوی مردم دراز میکرد و با بدترین حال مرد.[۲۹]
مسعودی در اثبات الوصیه قریب به همین جریان را نقل کرده الا آنکه گفته معتصم و جعفر بن مامون هر دو ام الفضل را واداشتند بر کشتن آن حضرت و جعفر بن مامون به سزای این کار در حال مستی در چاه افتاد و او را مرده از چاه بیرون آوردند.[۳۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم یازدهم امام جوادع